جدول جو
جدول جو

معنی کل تئی - جستجوی لغت در جدول جو

کل تئی
بالش، بالشت
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کُ تِ)
اسم حب هندی است که آن را کاسرالحجر نامند و آن حب القلت است. کلت. (فهرست مخزن الادویه). و رجوع به کلت شود
لغت نامه دهخدا
(کَ تَ وی ی)
منسوب است به کلتا مؤنث کلا. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کُ تَپْ پِ سِ لَ)
دهی از دهستان کل تپه فیض الله بیگی است که در بخش مرکزی شهرستان سقز واقع است و 360 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
نوعی خرما در جیرفت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(کُ فَ)
شغل کلفت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کلفت شود
لغت نامه دهخدا
(کُ)
کلاهی، مقابل عمامه ای. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(کُ لُ)
ضخامت. سطبرا. سطبری. حجم. غلظ. قطر. ثخن. ستبری. غلظت. زفتی. چگونگی کلفت. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، بزرگی. درشتی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کلفت شود
لغت نامه دهخدا
درشتی، ستبرا، ستبری، ضخامت، قطر، گندگی
متضاد: باریکی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
الکن، کسی که لکنت زبان دارد، بالای سر، نوک، قله، ارتفاع، کاکل
فرهنگ گویش مازندرانی
زیرسر
فرهنگ گویش مازندرانی
چیزی را در زیرخاکستر گرم پختن
فرهنگ گویش مازندرانی
پارچه ای که آن را تابیده و بر سر گذارند و بار را بر آن نهند
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که دماغ کوچکی داردبینی کوچک
فرهنگ گویش مازندرانی
افتضاح، رسوایی
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که بینی کوچک دارد
فرهنگ گویش مازندرانی
تلخ مزه
فرهنگ گویش مازندرانی
تکه های شکسته ی کوزه و خم
فرهنگ گویش مازندرانی